-
شبهای دلتنگی
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 11:38
دارم حس میکنم بی تو چقد خالی شده دنیام / یه لحظه جای من باش و ببین بی تو چقد تنهام / نگو قسمت همین بوده / نگو تقصیر تقدیره / چرا اون لحظه های خوب / داره از یاد تو میره / سکوت من یه فریاده / واسه قلبی که خاموشه / تو این دل خستگی یادت / هنوز با من هم آغوشه / تو این شبهای دلتنگی / من از دنیا گریزونم / تو نیستی و نمیدونی...
-
ادامه بده
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 10:04
این جا باهم ایستاده ایم، ملبس به رنج هامان، بدن هایمان پوشیده از زخم جراحاتی است که نطلبیده بودیم شان یا سزاوارشان نبوده ایم. اکنون چه؟ نمی توانیم به عقب بازگردیم و زندگی مان را دوباره از سر گیریم. نمی توانیم معصومیت هایی را که از دست دادیم شان، دوباره بدست آوریم. یا غم هایی را که احساس کردیم به شادی و خوشی مبدل...
-
آواره ترین مرد دنیا
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 11:42
از روزی که به تو آموخته اند، بیماری "عشق" از "وبا" خطرناک تر است... احساسم را با آب معدنی شستشو می شویم و قلبم را روزی سه بار ، ضدعفونی می کنم! پس جای نگرانی نیست!!! نیمی از عمرم را در سفر بوده ام. درست لحظه ای که احساس میکنی دلت تنگ نمی شود، می فهمی که بزرگ ترین دروغ را به خودت گفته ای!!! من آواره...
-
اگه نبینمت...
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 13:16
اگه نبینمت بگذری از دلم دردای قلبمو دیگه به کی بگم عاشق من بمون من به تو دلخوشم اگه نبینمت خودمو می کشم اگه نبینمت قلبم می گیره نباشی هوای این جا دلگیره نگو این قصه به آخر رسیده حتی فکر نبودت آزارم میده وقتی تو با منی با من حرف می زنی دیگه از زندگی چیزی نمی خوام روزی هزار دفعه اگه نبینمت حس می کنم که تو نیستی و تنهام...
-
ما چقدر فقیر هستیم
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 13:20
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه...
-
دنبال کسی میگردم که ...
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 15:02
من به دنبال کسی می گردم که دلش چون یاس است چشم هایش به صفای گل سرخ دستهایش پلی از احساس است من به دنبال کسی می گردم که سرانجام نگاهش آبیست سینه اش داغ شقایق دارد آسمان دل او مهتابیست من به دنبال کسی می گردم در قنوت چشم های غم زده در حریر خاطرات کودکی در سکوتی سربی ماتم زده من دنبال کسی می گردم در غروب غربت آینه ها...
-
جوک و جملات قصار بامزه ایرانی !
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 14:40
یعنی اگه رو نوشابه نمی نوشتن “خنک بنوشید” ، من میجوشوندم بعد میخوردم !!! یه گوسفند رو سوار یه پورشه کن، خود به خود خوش تیپ،خوش استایل، مرد زندگی، شاهزاده رویاها و فرد ایده آل 95% دخترها میشه!والا ! یه خانوم همسایه داریم که هر وقت میخواد پارک دوبل کنه ،من با نیم کیلو تخمه میشینم تو تراس نیگاش میکنم … اصن یه وضیه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 13:03
چراغ از نفس افتاد، تا پدر رفت سراغ خلوت مادر، سکانس بعد، نُه ماهه بعد غنچه سرخی شدی، ولی مادر شبیه یک گل پرپر، سکنس بعد، تو 4ساله بودی و عشقت پرنده بود، یک اتفاق ساده دلت را مچاله کرد، گنجشک پر،کبوتر پر مادر پریده بود و پدر پر سکانس بعد، ابروکمونِ شونه بلندم، لالا لالا گلدونه ی دلم، گل گندم، لالا لالا مادربزرگ با نوه...
-
ای مهربان به میهمانی دل بیا
شنبه 4 شهریورماه سال 1391 13:17
روزی دوستی از جنس محبت و کمی ابریشم با کسی در راهی هم سفر بود که زیر لب می خواند... کاش می شد بارانی بر شیشه دل تنهای کسی خط آبی می شد... بوسه بر مردم دیده میزد که تاری اش بهانه ای جز اشک شوق ندارد... کاش می شد نسیمی این دل خسته مارا، می بُرد می نشاند بر پر آن شاپرکی که همه شوقش از باران، قطره آبی است
-
پاییز دل می برد..
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 12:57
دلم هوای بارانی است،پاییز دل می برد، باز، ومن زیر این آسمان بی چتر، خیسم. کسی، جایی، منتظر است!دلم سمت اوست!تو کیستی که تورا میشنوم؟!کسی در اتاق تنهایی اش در انتظار معجزه است!
-
تنهایی...
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 12:35
همیشه سعی می کردم توضیح دهم که تو چرا اینقدر سردی فکر می کنم ما این نکته را فراموش کرده ایم که تو باید از خود بیرون بیایی و کسی را پیدا کنی و این است که تو را بسیار تنها نگاه داشته است تو تنها نیستی . بسیاری از مردم در بیرون هستند که که عاشق گذراندن یک لحظه با تو هستند تو تنها نیستی تو تنها از پیدا کردن کسی که خوب به...
-
دکتر علی شریعتی : عشق یا دوست داشتن
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:14
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلالی است. عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است، دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد. عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن...
-
خشونت اونم تااین حد؟؟؟؟
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 09:48
-
اجاره.....
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 13:25
هیچ وقت نتونستم جایی رو پیدا کنم که بتونم اسمش رو خونه بذارم هیچ کجا اونقدر گیر نکردم که بتونم این کار رو بکنم ببخشید اگه باز عاشق نیستم ولی واقعا منظورم واقعا این نیست که قلبت واقعا نمیشکنه این فقط یک اندیشه بود، یک اندیشه اما اگه زندگیم اجاره ای باشه و من یاد نگیرم که بتونم اون رو بخرم پس لیاقتم بیشتر از این نیست...
-
امشبم گذشت....
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 12:09
امشبم گذشت من ندیدمت چشم به راهتم تا رسیدنت امشبم گذشت حال من بده دل بریدنو یاد من نده دنبالت میام با یه چتر خیس رد پای تو روی جاده نیس از کدوم مسیر رد شدی گلم بی تو هر نفس غصه میخورم تو که راحتی من ازت جدام همه چیزمی چی ازت بخوام چی شده بگو دلخوری ازم از تو بگذرم حرفشم نزن دنبالت میام با یه چتر خیس رد پای تو روی جاده...
-
خلاصم کن....
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 12:04
خدایا خسته گردم خلاصم کن پر از رنج و غم و دردم رهایم کن من از این نشعه بیزارم خداوندا بیا آغوش پاکت را از آنم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن از این درد و از این تنهایی و دیوار از این بد نامی و روح و تن بیمار از این افیون بی درمون لاکردار خداوندا خلاصم کن از این آوار خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن خلاصم کن منم چون...
-
قوانین مورفی(خنده دار اما واقعی)
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 11:55
وقتی نزدیک پارکینگ خونه میشیم تازه آهنگ مورد علاقه ات شروع به خوندن میکنه!!! اگه 1 سال هم واسه امتحان وقت داشته باشی ، باز 1 شب کم میاد!! برف نمیاد... نمیاد... درست شب پنج شنبه میاد که صبح شنبه آب میشه ، هیچ جا تعطیل نمیشه!! :| مورفی دبستان : یه پاک کن هیچوقت تموم نمیشد. یا گم میشد ، یا تیکه تیکه ! همیشه وقتی واسه...
-
زیباترین قسم
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 11:52
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز. سهراب
-
اگه تونستی 5 با بگی...
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 11:51
Three witches watch three Swatch watches Which witch watch which Swatch watch
-
فاحشه
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 23:04
دختری کہ برای بہ دست آوردن دل تو تن خود را در اختیار تو قرار میدھد فاحشہ نیست و دختری کہ ازین کار امتناع مےکند باکرہ نیست من بہ باکرہ بودن ذهن فاحشہ ھا و بہ فاحشہ بودن ذھن باکرہ ھا ایمان دارم (دکتر علے شریعتے) با تشکر از دوست عزیزم صالح جان که به من خیلی لطف دارن و همیشه منو راهنمایی میکنن www.poormehr.blogsky.com
-
اشکال هندسی و غیر هندسی
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 22:43
تو لینکی که زیر براتون گذاشتم برین و مربع های ریز رو جا بجا کنید شکل های جلبی بهتون میده http://www.procreo.jp/labo/lathe_cb.swf باتشکر از دوست خوبم آقا صالح با این مطلب زیباشون که به من اجازه دادن از این مطلبشون استفاده کنم www.poormehr.blogsky.com
-
خوش شانسی یا بدشانسی؟؟
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 13:13
پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد! روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!...
-
you are not alone
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 13:07
Always trying to explain why youre so cold I think we are missing the point that you are not willing to stretch out and find someone and thats whats keeping you so lonely Youre not alone. There are so many people out there that would love to spend a minute out with you You are not alone You are just afraid of finding...
-
قوانین واقعی و خنده دار زندگی
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 22:51
موقع رایت کردن سی دی یا ۳۰۰ مِگ خالی می مونه یا ۵ مگ زیاد میاد که چون یه دونه فایله کاریشم نمی تونی کنی ! :: :: شب هایی که میخوای تو حیاط بخوابی ماه از خورشید بیشتر نور میده ! :: :: همیشه توی هر خونه ای کنار پریز تلفن باید یه پریز برق باشه که آدم اشتباهی دوشاخه ی تلفنو بزنه داخلش! و ممکن نیست که حتی ۱ بار دو شاخه...
-
خلاصم کن
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 21:44
غروبم مرگ رو دوشم طلوعم کن تو میتونی تمومم سایه می پوشم شروعم کن تو میتونی شدم خورشید غرق خون میون مغرب دریا منو با چشمای بازت ببر تا مشرق رویا دلم با هرتپش با هر شکستن داره میفهمه که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه چه راههایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست تو خوب...
-
یاد تو...
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 21:38
آره باید تموم می شد، ولی دلتنگ دلتنگم دارم با خاطرات تو، با رویای تو می جنگم یه آن چشمام می بندم، تو دستای من دستات نمیدونی چقدر سخته فراموش کردن چشمات می ترسم طاقتم کم شه، نتونم سر کنم بی تو چقدر سخته که دنیا رو باید باور کنم بی تو بازم چشمام می بندم، صدای خنده های تو همه جا غرق آرامش، همه جا رد پای تو دارم وسوسه...
-
تردید...
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 21:37
یه جوری عاشقت هستم که خوابم با تو بیداره می خوام تنها بشم اما خیال تو نمی ذاره یه جوری عاشقت هستم که تو شاید نمی دون ولی بازم یه احساسی به من می گه نمی مونی کدوم خوابه که دور از تو هنوز آرومه آرومه نمی دونم شبم تا کی از آغوش تو محرومه از این تنهایی می ترسم از این آینده ی مبهم از این که هردومون باشیم ولی دور از نگاه هم...
-
روز بارانی
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 21:29
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیشبینیاش را کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد میکند حوصله نداشتی سرما بخوری چتر را...
-
داستان “ما و خدا” حتما بخوانید
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 21:18
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم. خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده: خدایا سه رکعت زیاد است خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان...
-
مشکل توست...
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 21:02
موش داخل لانه اش چرت می زد، سر و صدایی ازاتاق صاحبخانه اش شنید . از لای درز دیوار سرک کشید، مرد مزرعه دار را دید، بستهای به زنش داد و زن نیز آن را باز کرد . موش کم مانده بود سکته کند! مرد مزرعهدار تله موشی خریده بود . موش بیچاره با ترس و لرز وارد حیاط شد و بهمرغماجرا را گفت : بیچاره شدم . تله موش! مرغ خندیدو گفت : این...