ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چراغ از نفس افتاد،
تا پدر رفت سراغ خلوت مادر،
سکانس بعد،
نُه ماهه بعد غنچه سرخی شدی،
ولی مادر شبیه یک گل پرپر،
سکنس بعد،
تو 4ساله بودی و عشقت پرنده بود،
یک اتفاق ساده دلت را مچاله کرد،
گنجشک پر،کبوتر پر
مادر پریده بود و پدر پر
سکانس بعد،
ابروکمونِ شونه بلندم، لالا لالا
گلدونه ی دلم، گل گندم، لالا لالا
مادربزرگ با نوه اش در سکانس بعد،
یک خانه دارند ته کوچه ی زمین،
دور از تمام مردم سرد بی خیال،
در فصل بی بخار زمستان،
قشنگ بود بر شیشه ها،بخار سماور
سکانس بعد،
کیف و کتاب دخل به خرجش نمی رود،
باید نبایدی که به منطق نمی خورد،
سکانس بعد،
مادربزرگ حادثه ی بعدی تو بود،
او را ببر و زیر لحد خاک کن،
یک فاتحه بخوان و به ارث فکر کن،
به جانماز بی بی کوثر
همین سکانس
سلام
خیلی جالب بود واسم این پستت
اخ یادم رفت اسممو بزارم نظر قبلی من بودم مینو جان
بعدا میم کاملا سر میزنم
سلاااااام ببخشید دیر سر زدم
چقدر غمگین و اندوهناک
آنجایی که باد نمی وزد ، آدمها دو دسته میشوند :
آنهایی که بادبادکشان را جمع میکنند و آنهایی که میدوند تا بادبادک بالا بماند !
ممنون زیبا بود
بچه که بودم
از جریمه های نانوشته که بگذریم
سلمانی و ساعت و سیب
سکه و سلام و سکوت
و سبزی صدای بهار
هفت سین سفره ی من بود
بچه که بودم
دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت
که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید
بچه که بودم
تنها ترس ساده ام این بود
که سه شنبه شب آخر سال
باران بیاید
بچه که بودم
آسمان آرزو آبی
و کوچه ی کوتاهمان
پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود
ـــــــــــــــــــ
وبلاگ زیبایی داری
ممنون شما لطف دارین
خیلی زیبا بود