اگردروغ رنگ داشت شاید هرروز دهها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست
وبی رنگی کمیاب ترین رنگ ها بود
اگرعشق ارتفاع داشت
من زمین را زیر پای خود می گذاشتم وتو هیچ گاه عزم صعود نمیکردی
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر میگرفتی …
اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد
اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم ،همه وسعت دنیا یک خانه میشد وتمام محتویات سفره
سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ نا کجا یی پنهان نمی شد
اگرخواب حقیقت داشت
همیشه باتو در ان ساحل لبریز از ناباوری بودم
اگر همه سکه داشتند دل ها سکه را بیشتر از خدا می پرستیدند ویکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تادیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند .
اگر مرگ نبود ،زندگی بی ارزش ترین کالا بود ،زیبایی نبود ،خوبی هم شاید …
اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم ؟
کدام لحظه را اندیشه می کردیم
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟
آری بی گمان پیش تر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود.
اگر کینه نبود
قلبه تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست
گیسوان بلند تورا نوازش میکردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه میداشتی و
ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر میکردیم
…
“دکتر شریعتی
خیلی زیبا.میدونی؟من ازجملات ونوشته های دکترشریعتی خیلی خوشم می ادودوستشون دارم.همیشه ازنوشته هاش تووبلاگت بذار.به نظرم خیلی قشنگه