شهرافتاب

شهرافتاب

هیچ گاه برای تازه شدن دیر نیست
شهرافتاب

شهرافتاب

هیچ گاه برای تازه شدن دیر نیست

داستان کوتاه صلح واقعی

 

روزی پادشاهی اعلام کرد به کسی که بهترین نقاشی صلح را بکشد، جایزه بزرگی خواهد داد.

هنرمندان زیادی نقاشی هایشان را برای پادشاه فرستادند. پادشاه به تمام نقاشی ها نگاه کرد ولی فقط به دوتا از نقاشی ها علاقمند شد.

در نقاشی اول دریاچه ای آرام با کوههای صاف و بلند بود. بالای کوهها هم آسمان آبی با ابرهای سفید کشیده شده بود. همه گفتند: این بهترین نقاشی صلح است. 

در نقاشی دوم هم کوه بود ولی کوهی ناهموار و خشن، در بالای کوه هم آسمانی خشمگین رعد و برق می زد و باران تندی می بارید و در پایین کوه آبشاری با آبی خروشان کشیده شده بود.

وقتی پادشاه از نزدیک به نقاشی نگاه کرد دید که پشت آبشار روی سنگ ترک برداشته بوته ای روییده و روی بوته هم پرنده ای لانه ای ساخته و روی تخم هایش آرام نشسته. پادشاه نقاشی دوم را انتخاب کرد.

همه اعتراض کردند ولی پادشاه گفت: صلح در جایی که مشکل و سختی نیست معنی ندارد. صلح واقعی وقتی است که قلب شما با وجود همه مشکلات آرام و مطمئن است. این، معنی صلح واقعی است. 

آینده

 

با تو که حرف می زنم ، صدامو صاف می کنم 


دارم به زیبایی تو ، باز اعتراف می کنم 


با تو که حرف می زنم ، آینده ی من روشنه 


دنیام دستای توئه ، که توی دستای منه 


ثانیه ها کنار تو ، به مردن عادت می کنن 


حتی به راه رفتن ما ، همه حسادت می کنن 


وقتی بهم زل می زنی ، دیگه نفس نمی کشم 


اونقدر آرومم پیش تو ، می ترسم از آرامشم 


ثانیه ها کنار تو ، به مردن عادت می کنن 


حتی به راه رفتن ما ، همه حسادت می کنن 

نباشی کل این دنیا، واسم قد یه تابوتِ ...

 

 

 

 

 

تو نباشی



نه آسِمان به زمین می‌رسَد


و نه زمین از حَرکت می‌ایستَد


فقط ...


بر کتاب‌های ِنخوانده‌ی ِدانشگاهَم ،


شعرهای ِدفترم ،


افکار ِپریشانم ،


اشکهایِ چشمانَم ،


و زخمهای ِدلَم


اضافه می‌شود!

جملاتی پرمغز ولی ساده!!!!

  

 

 

آغاز هر سلام، پایان خداحافظی است. 

- زندگی خیلی کوتاه است، ولی آنقدر بلند هست که آن را تباه نکنیم.

- زندگی محبت است و محبت چیزی جز حقیقت نیست.

- اغلب از بی وقتی شکایت می کرد ولی مشکل اصلی او بی هدفی بود.

- دوست هرکس عقل اوست و دشمنش نادانی او.

- آدم خوش بین، شیطان را هم فرشته می بیند.

- وقتی خوابیدم، حقیقت را در خواب دیدم.

- انسان باید انتخاب کند نه اینکه سرنوشت خود را بپذیرد.

- دانش تنها سرمایه ای است که به تاراج نمی رود.

- گوش شنوا زیر بنای مهارت های ارتباطی است.

- دنیا برای آدم های غمگین به کوچکی یک قطره اشک است و برای آدم های شاد به بزرگی یک لبخند.

- کسانی که دیر قول می دهند، خوش قول ترین مردم دنیا هستند.

- آنچه امروز در دل دارم، ممکن است آرزوی فردایم باشد.

- شاید زیباترین منحنی جهان لبخند باشد.

- اگر برای خواسته هایت تلاش نکنی، مجبوری با داشته هایت بسازی.

- عشق یک خواب شیرین است و ازدواج ساعت شماطه دار.

- فریاد را همه می شنوند، هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است.

- پرنده بی بال با فکرش پرواز می کند.

- اعتبار همه چیز نه در ارزش آنها، که در معنای آن هاست.

- بعضی ها با اینکه خیاط نیستند، اما خوب وصله هایی به آدم می چسبانند !

- زندگی مثل یک تابلو نقاشی است، با این تفاوت که در آن از پاک کن خبری نیست.

- هر کس تاوان راهی را می دهد که خود برگزیده است.

- در جزیره رنگ ها هم، همه از دو رنگی متنفر بودند.

- کسی که در ساحل آرزوها گام بر می دارد، بالاخره در دریای رویا غرق می شود!

- چیزی به نام شکست وجود ندارد، آن چه بدست می آید، نتیجه است و بس.

- ثروتمند کسی نیست که بیشترین را دارد، کسی است که به کم ترین ها نیاز دارد.

- از زندگی آن چه لیاقتش را داریم به ما می رسد، نه آن چه آرزویش را داریم.

- وقتی آسمان دلم ابری می‌شود، باران اشک از دیدگانم فرو می‌ریزد.

- عشق‌های امروزی به ماهی کوچکی می‌ماند که باید مواظب بود از دست لیز نخورد.

- کار کردن خوب است اما زندگی کردن را نباید فراموش کرد.

- از گذشته بگذر و حال را بساز و به آینده امیدوار باش.

- توی بازار صداقت، گرانی بیداد می کند.

- ظاهرسازها با هر سازی می رقصند.

- به افکار بیدارم قرص خواب دادند.

- به جز سیاستمداران، بنی آدم اعضای یکدیگرند.

- همیشه درست می گویم، اما نمی دانم چرا حق با دیگران است.

- بدون عینک تمام سازها را تار می بینم.

- عجب زمانه ای شده ! گذشت هم درگذشت.

- ارزانترین و زیباترین لوازم زیبایی">آرایش صورت، تلخند است.

- بابا آب داد دیگر افسانه شده، قبر بابا را هم ایزوگام کردند.

- دنبال لولوی نامرد می گشت تا ممه ربوده شده اش را پیدا کند.

- همسر با گذشتی بود، از من هم گذشت.

- بگذارید حقتان را بخورند، مرگ حق است.

- خوش به حال فقیر، یک حرف بیشتر از غنی دارد.

- شاید تفاوت دید من و تو در نمره عینکمان باشد.

- در پایان محکمه، حکم قاضی به دار آویختن عدالت بود.

- از نظر عوام، آزادی یعنی آن طرف دیوار زندان.

- چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است.

- گشادی جیب بعضی ها، بزرگتر از سوراخ لایه اُزون است.

- نوک قلم پاچه خوار همیشه چرب است.

- بعضی ها حساب پس می دهند و بعضی ها حق حساب.

- نقاش فقیر، بر بومش خجالت می کشید.

- عدد یک را دست کم نگیرید، یک عمر، یک زندگی، یک انسان!

- بعضی ها رو دست ندارند و بعضی ها زیر دست.

- با اسلحه ای به شکار طبیعت رفتم.

- با یک ریال، دو ریال نمی توان سریال ساخت.

- در بازار سرمایه، کم ضرر کردن یعنی سود کردن.

تب که دارم از این هذیونا میگم

 

عجب معادله پیچیده ای:
سوسک از موش می ترسه

موش از گربه می ترسه

گربه از سگ می ترسه

سگ از مَرد می ترسه

مرد از زن می ترسه

زن از سوسک می ترسه


کار خدا رو می بینید
 


 

شادی را هدیه کن،حتی به کسانی که آنرا از تو گرفتند :)...
عشق بورز به آنها که دلت راشکستند ♥...
دعاکن برای آنان که نفرینت کردند / \...
وبا کسانی که باتو نامهربانی کردند، مهربان باش :*.....

و اینگونه حتما دهانت سرویس خواهد شد دیدم که میگمــــا =)))


 

خارجی ها قبل از امتحان:
موفق باشی رفیق :)
.
..
...
ایرانی ها قبل از امتحان:
برسونی ها =)))
 


 

یادته‌ مامان؟
اسم قاشقو گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛
تا یک لقمه بیشتر بخورم،یادته؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران؛
می گفتی بخور تا بزرگ بشی...
آقا شیره بشی! خانوم طلا بشی!!
به سلامتیه مامانامون
باباهام که گل اند به سلامتی مادر پدر ها
 


 

یک قانون همواره ثابت تو خونه ما:
هر موقع یکی از ما میره حموم مامانم شروع به ظرف شستن میکنه 

 


 

اگه آدم به معجزه معتقد نبود روزی ده بار

نمیرفت سر یخچال تا چیزی که می خوادو پیدا کنه.


 

تو تاکسی نشستَم یه چَن دقیقه بعدِ اینکه راه اُفتاد حدوداَ داشتیم با 100تا میرفتیم،
یه دَفه فَهمیدم دَرو خوب نبستَم، دَرو بازکَردم بَستم،
راننده که یه پیرمردِ عینکیِ بود،
خیلی آروم سَرشو برگردوند عقبو نیگا کرد با یه لَحنِ خیلی باحالی گُفت:
"کَسی پیاده شُد؟؟" :D


 

یکی از دردناکترین لحظه های زندگی اینه که وقتی داری امتحان میدی
بغل دستی هات از ماشین حساب استفاده کنن
و تو ندونی واسه چی دارن از این ماشین حساب استفاده میکنن !


من متعهد نیستم که چیزی باشم که تو بخواهی

به یاد داشته باش:
من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام
  
 
منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.
  
تویى که تو از من می‌سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
 
لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند، نه آرزوهایشان.
 
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى.
 
و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه.
 
ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.
 
می‌توانى دوستم داشته باشى، همین گونه که هستم و من هم.
می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.
 
چرا که ما هر دو انسانیم.
 
این جهان مملو از انسان‌هاست، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
 
تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی‌صادر کنی و من هم.
 
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
 
دوستانم مرا همین گونه پیدا می‌کنند و می‌ستایند
حسودان از من متنفرند، ولى باز می‌ستایند.
 
دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم.
 
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى.
 
من قابل ستایشم و تو هم.
 
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد.
 
به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى ،
 
همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.
   
نامت را انسانى باهوش بگذار ، اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى ، و یادت باشد که این‌ها رموز بهتر زیستن هستند.
مهاتما گاندی

راز مثلث برمودا !

در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند.
این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در « مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.

مثلث برمودا

مثلث برمودا


در حدود ساعت ۵/۱۰ شامگاه ۲۹ ژانویه ۱۹۴۸ هواپیمای بزرگ چهار موتوره بریتانیا موسوم به « استار تایگر» هنگامی که با ۲۶ مسافر و خدمه بر فراز « مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر هیچ خبری از آن به دست نیامد.
چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود « هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد»

با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد.
در ساعت ۴۵/۷ دقیقه بامداد روز ۱۷ ژانویه ۱۹۴۹ کاپیتان با هواپیمای خود از فرودگاهی در جزیره « برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در « جامائیکا» برود، ولی این هوایما نیز هنگام عبور از فراز «
مثلث برمودا» به سرونوشت هواپیمای قبلی دچار گردید.
کاپیتان ۴۰ دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید.
ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید.
برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن این جستجو کاملا بی فایده بود.
پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث برمودا» از آنجا ناشی شد.
وجه تسمیه «مثلث برمودا»
در روز ۵ دسامبر ۱۹۴۵ پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره ۱۹ نامیده می شد، از پایگاه نظامی « فورت لودردیل» واقع در « فلوریدا» به هوا برخاستند . طبق برنامه ، آنها می بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند.

مثلث برمودا

مثلث برمودا

قبلا ***ین بار جنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادندم. و همه هواپیماها مجهز به بهترین دستاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند.
در ساعت ۱۰/۲ دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی زیبا و سرعتی در حدود ۲۰۰ مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند.
در ساعت ۴۵/۳ دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد:
- برج مراقبت … وضع اضطراری پیش آمده … انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم… ما قادر نیستیم زمین را ببینیم… تکرار می کنم … ما قادر نیستیم زمین را ببینیم.
مسئول برج مراقبت پرسید:
- حالا در چه موقعیتی هستید؟
- موقعیت خود را به درستی نمی دانیم … اصلا نمی دانیم کجا هستیم . به نظر میرسد راه را گم کرده ایم.
مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما، با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را گم کنند.
برج مراقبت گفت:
- طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید.
ستوان « تایلور» پاسخ داد:
- ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست… همه دستگاه ها از کار افتاده … همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم.
حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است…
چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش ریسید که دیوانه وار فریاد زد:
- ما وارد آب های سفید می شویم … خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید… کمک … کمک …
و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.
مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای « مارتین مرینر» با ۱۳ سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.
در ساعت ۴/۷ دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در « اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره ۱۹ بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در آسمان بود.

سپیده دم روز بعد، ۲۴۲ فروند هواپیما و ۱۸ فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند.

هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر تصادم کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این تصادم پیدا می شد و از سوی دیگر هنگامی که ستوان«تایلور» وضع اضطراری اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت . هواپیمای « مارتین مرینر» که به کمک این پنج هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد.
واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه
مثلث برمودا ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با « مثلث برمودا» ارائه دهند.
نظرات دانشمندان در ارتباط با مثلث برمودا

پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند.
و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای تحقیق به کرات خود می برند.
برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر آب ، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیم یقاره ای به نام « آتلانتیس» به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد، و دانشمندان حدس می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد.

مثلث برمودا

مثلث برمودا

موقعیت مثلث برمودا 

مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا ۸۰ درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی‌شود.

وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می‌کند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو می‌گذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر می‌گردد. »

مثلث برمودا

مثلث برمودا

مشاهدات و گزارشات 

در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شده‌اند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کرده‌اند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کرده‌اند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربه‌های قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بوده‌اند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.

این پیامها رفته رفته ضعیف‌تر و غیرقابل تشخیص‌تر شده و یا سریعا قطع شده‌اند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شده‌اند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.

در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شده‌اند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایق‌های ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کرده‌اند.

در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. “خطری همانند یک خنجر هم اکنون … به سرعت می‌آید … ما نمی‌توانیم فرار کنیم …” در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.

مثلث برمودا

مثلث برمودا

علل واقعه

علل فرضی طبیعی 

توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمول‌ترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:

جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها می‌شود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب می‌شود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.
 

علل فرضی غیر طبیعی 

دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرنده‌هایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمده‌اند، می‌تواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.

یکی از عجیب‌ترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده می‌کردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها می‌گردد.

ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرنده‌ها » ابزار می‌دارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط می‌دهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد می‌کنند که دارای طرحی یونیزه شده است و می‌تواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار می‌کرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده و می‌تواند باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی می‌دانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرنده‌ها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند.
 

گذشته و آینده برمودا 

به نظر می‌رسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانه‌ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره‌ها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده می‌شده است.
شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو ۱۳ که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.

اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی‌شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی‌یابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می‌دارد.

*
آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری می‌گیرد؟

*
آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟

و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد.

ماجراهای من و زندگی من

می دانم روزی خواهم خندید به دغدغه های امروز، روزی بعد از فردا ، آنگاه که از ماجرا به خاطره تبدیل شدند...  

 
 
 

از این همه همهمه و داد و قال مخصوص روزهای آخر سال – که بسیار دوستش دارم- چیزی نمیشنوم جز سکوت... فقط می بینم ، درست انگار به تماشای فیلمی نشسته و دکمه میوت را زده ام ... همه میایند ، میروند ، میگویند و حتی فریاد میزنند و من فقط نگاه میکنم و چیزی نیست جز سکوت... تنها نگاه میکنم با سکوت، بماند که گهگاه لبخندِ بی روحی هم میزنم جهت همراهی!....سکوت شده ام با اینکه پر از حرفم، همانطور که پر از دردم ولی درد نمی کشم، سِرّ شده ام ... درست مثل لحظه بعد از اپیلاسیون! اینقدر درد کشیده ام و از درد سرّ شده ام که اگر الان عمل پیوند کلیه هم رویم انجام بدهند باز هیچ نمیفهمم...

 

حال خوبی دارد این سِرّی و سکوت... مثل مستی می ماند، بی گیجی، بی تِلو تِلو ... صاف راه میروم ،کار هم میکنم ولی در "حال"خودم هستم، در سکوت درون خودم بسر میبرم و بیرون فقط حضور فیزیکی دارم، گاهی اینقدر با بیرونم بیگانه ام و با چشمهای گرد شده به آن نگاه میکنم که انگار از سکانس دیگری کات شده و روی صحنه دیگری مونتاژ شده ام ... فقط هستم ،آرامم ولی آرامم از خانواده آرامش نیست، یک جور دیگریست...

 

حال خوبی دارد این سِرّی و سکوت... اینقدر خوب که اگر هنرمند بودم همه چیز برای خلق یک اثر هنری فراهم بود... حیف که نه  جان کیج * شدم و نه راشنبرگ **... سیب زندگی ما هم چرخید و چرخید و وسط کار افتاد و ما فقط شدیم"مامان امیرسام" ، نه قطعه ای خلق کردیم و نه تابلویی کشیدیم و نه...  نمیدانم بگویم از این مامان امیرسام شدن، من حیف شدم یا امیرسام که مادر بی هنری چون من دارد ...

 

 

با تمام این حرفها، "حال خوبی دارم" و این هم برای خودش هنریست، آن هم از نوع کانسب چوآل!!!! کافیست 4 دقیقه و 33 ثانیه به من دقت کنید! اثری به مفهومی مفهوم، قابل تکثیر با تعریف و غیر قابل فروش و بی امضا.

 

 

--------------------------------------------------------------------

*جان کیج نوازنده معروف به جایی رفته بود که سکوت محض را تجربه کند! حقیقت امر آنچه درک کرد، امکان ناپذیری سکوت، او را به سمت ساخت معروفترین قطعه اش سوق داد: 4 دقیقه و 33 ثانیه ، سکوت. قطعه‌ای که در آن این پیانیست، 4 دقیقه و 33 ثانیه پشت پیانو نشست، بدون اینکه حتی یک کلید را بنوازد.

** راشنبرگ نقاش و نوازنده ،یک سری کار با نام نقاشی های سفید خلق میکند. بومهای سفید آویزانی که سایه های بازدیدکنندگان بر روی آنها می افتاد.

اگر دروغ رنگ داشت....

اگردروغ رنگ داشت شاید هرروز دهها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست

وبی رنگی کمیاب ترین رنگ ها بود

اگرعشق ارتفاع داشت

من زمین را زیر پای خود می گذاشتم  وتو هیچ گاه  عزم صعود نمیکردی

آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر میگرفتی …

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد

اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم ،همه وسعت دنیا یک خانه میشد وتمام محتویات سفره

سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ نا کجا یی پنهان نمی شد

اگرخواب حقیقت داشت

همیشه باتو در ان ساحل لبریز از ناباوری بودم

اگر همه سکه داشتند دل ها سکه را بیشتر از خدا می پرستیدند ویکنفر کنار خیابان  خواب گندم نمی دید

تادیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند .

اگر مرگ نبود ،زندگی بی ارزش ترین  کالا بود ،زیبایی نبود ،خوبی هم شاید …

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم ؟

کدام لحظه را اندیشه می کردیم

چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟

آری بی گمان پیش تر از اینها مرده بودیم  اگر عشق نبود.

اگر کینه نبود

قلبه تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست

گیسوان بلند تورا نوازش میکردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه میداشتی و

ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر میکردیم

“دکتر شریعتی

با فناوری جدید روی هوا نقاشی بکشید

  

 

 

نمایشگرهای لمسی، تحول بزرگی در دنیای فناوری رقم زده‌اند، چرکه به ما اجازه می‌دهند با لمس نمایشگر با رایانه،‌ تب‌لت،‌ گوشی همراه و بسیاری از ابزارها ارتباط برقرار کنیم. اتفاق بعدی، شاید وارد شدن فریم‌های خالی باشد، فریم‌هایی که حرکت دستان شما یا هر شیء جاندار و بی‌جانی را که درونشان قرار گیرد، تشخیص می‌دهند.

چند سالی است که فریم‌های حساس به لمس برای افزودن قابلیت تعاملی به سایر سطوح، طراحی و ساخته شده‌اند،‌ اما تا به حال نمونه‌های ساخته شده بسیار کوچک و در کاربرد محدود بوده‌اند. اما نمونه جدید ظاهرا متفاوت است. 

به گزارش دیسکاوری،‌ فریم جدید که زیروتاچ نام دارد،‌ در ظاهر یک چارچوب خالی است، ‌اما در حقیقت پر از قابلیت‌های پیشرفته است. این فریم ۲۸ اینچی (یا قطر ۷۱ سانتی‌متر)، می‌تواند هر چیزی را که درونش حرکت کند تشخیص دهد:‌ انگشتان، دست‌ها، بازوها یا حتی هر شیء بی‌جانی که از آن عبور دهید. در واقع همه چیز از درون یک شبکه بصری نامریی دوبعدی عبور کرده و شناسایی می‌شود. اگر زیروتاچ را روی نمایشگر یک رایانه بگذارید، نمایشگر آن را به یک نمایشگر تعاملی تبدیل خواهد کرد.  

  

فناوری به‌کار رفته در ساخت این فریم روشن است. زیروتاچ ۲۵۶ حس‌گر فروسرخ و ۳۲ ال.ای.دی دارد. هر کدام از این ال.ای.دی‌ها در فرکانس خاصی‌ چشمک می‌‌زنند و این توالی توسط حسگرها خوانده می‌شود. در نمونه حاضر هر ال.ای.دی حدود ۲۴۰۰ بار در ثانیه چشمک می‌زند. فریم با یو.اس.بی به رایانه وصل می‌شود و از این طریق هم انرژی خود را تامین می‌کند و هم اطلاعاتش را جمع‌آوری می‌کند.

جان مولر،‌ دستیار پژوهشی در آزمایشگاه موسسه ای.اند.ام تگزاس که در ساخت این نمونه همکاری داشته، می‌گوید:‌ «وقتی همه این چشم‌اندازها را با هم ترکیب کنید، شبکه‌ای به دست می‌آورید که به شما تصویری از هر جسمی که درون فریم است نشان می‌دهد.»

یکی از امتیازهای بزرگ زیروتاچ، در دسترس بودن است. محققین در ساخت نمونه خود از حس‌گرهایی که معمولا در کنترل از راه دور تلویزیون‌ها پیدا می‌شود،‌ استفاده کرده‌اند. به گفته مولر،‌ ساخت این نمونه که برای تولید انبوه هم طراحی نشده، ‌۴۵۰ دلار هزینه داشته است.

اما این فریم چه کاربردهایی می‌تواند داشته باشد؟ محققین کاربردهای زیادی برای آن متصور هستند، مثلا این که جراحان مبتدی درون آن حرکات دست خود را اصلاح و تمرین کنند. به همین ترتیب در بسیاری از کارهایی که نیاز به ظرافت حرکت دست دارد، ‌می‌توان از زیروتاچ برای آموزش و تمرین استفاده کرد. همچنین این فریم قابلیت‌های تعاملی دارد که صفحه‌های لمسی موجود فاقد آن هستند. یک نمونه،‌ استفاده از آن در محیط‌هایی است که نیاز دارید دستکش به دست داشته باشید. در محله بعد،‌ محققین می‌خواهند فناوری خود را گسترش دهند و آن را سه‌بعدی سازند.

دانیل ویگدور، متخصص علوم رایانه در دانشگاه تورنتو که ‌زیروتاچ را امتحان کرده، می‌گوید:‌ «تشخیصش خیلی سریع است. زیروتاچ می‌تواند همزمان لمس‌های فراوانی را تشخیص دهد و در واقع چند‌لمسی است. این در حالی است که نمونه‌های قبلی فقط می‌توانستند یک یا دو انگشت را تشخیص دهند.»

بن بدرسون،‌ متخصص تعامل انسان و رایانه در دانشگاه مریلند هم درباره زیروتاچ می‌گوید:‌ «خیلی خوب است! حس استفاده از آن،‌ شبیه هیچ حس دیگری نیست!» 

 

عکس های جالب از طولانی ترین پل دریایی دنیا

 

 

 

طولانی ترین پل دریایی دنیا به طول ۴۲٫۵ کیلومتر در چین با بودجه ۲٫۳ میلیارد دلار راه اندازی شد.

این پل که در مجموع از ۸ مسیر حرکت تشکیل شده است در “کینگدائو” واقع در استان “شاندونگ” در شرق چین قرار دارد.

این پل با طول ۴۲.۵ کیلومتر و پیشی گرفتن از رکورد قبلی که متعلق به پل “دریاچه Ponchartrain Causeway” در لوئیزیانا به طول ۳۸٫۳۵ کیلومتر بود توانست به طولانی ترین پل دریایی دنیا تبدیل شود.

این پل از طریق خلیج “ژیائوژو” شهر بندری “کینگدائو” را به جزیره “هوانگدائو” متصل می کند.

فاصله میان این دو منطقه بیش از ۳۰ کیلومتر از وسط دریا است و این پل مسیر ۴۰ دقیقه ای بین این دو شهر را به حدود ۲۰ دقیقه می رساند.

براساس گزارش لارپوبلیکا، این پل در مسیر خود وارد یک تونل ۱۰ کیلومتری نیز می شود. ساخت طولاترین پل دنیا که از می ۲۰۰۷ آغاز شد ۱۴٫۸ میلیارد یوآن (۲٫۳ میلیارد دلار) هزینه داشت. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تست شخصیت

 

 

 

 

شاید یکى از ناخوشایندترین و احتمالاً آزاردهنده ترین ویژگیهاى افراد، سطحى بودن آنها باشد. همه ما کسانى را مى شناسیم که قضاوت آنها درباره افراد نهایتاً به ظاهر آنها محدود مى شود و همه چیز را در حد همان که مى بینند، مى پذیرند.

براى اینگونه افراد فکر کردن به آنچه ممکن است در پس ظواهر نهفته باشد، نامفهوم است و همین مسأله اطرافیانشان را مى آزارد.

حالا شما مى دانید که چقدر سطحى نگر هستید؟

تست امروز ما جواب سؤال تان را مشخص خواهد کرد.

مهم ترین ویژگى یک دوست به نظر شما چه باید باشد؟
ـ صداقت (۱
ـ هوش (۲
ـ محبوبیت (۳
ـ کسى که با من هماهنگ باشد (۰

زمانى که با افراد ثروتمند برخورد مى کنید، اولین واکنش شما چیست؟
ـ واکنش خاصى نشان نمى دهم. (۰
ـ سعى مى کنم توجه آنها را جلب کنم. (۴
ـ کاملاً بى تفاوت نسبت به آنها رفتار مى کنم. (۲
ـ از آنها دور مى شوم. (۳

به نظر شما شکست در یک رابطه عاطفى چه عواقبى دارد؟
ـ اتفاقى است مانند دیگر اتفاقات زندگى. (۱
ـ تجربیات افراد را افزایش مى دهد. (۰
ـ یک رابطه جدید مى تواند به راحتى جایگزین آن شود. (۴
ـ هرگز نمى توان آن را فراموش کرد. (۳

شما چقدر مطالعه مى کنید؟
ـ دیگران مى توانند جواب سؤالهاى من را بدهند. (۴
ـ به ندرت، مگر اینکه ضرورتى باشد. (۱
ـ بسیار زیاد. مطالعه یکى از سرگرمى هاى من است. (۰
ـ به ندرت، البته به جز زمان امتحانات! (۳

آیا ممکن است زمانى که مادر شما در خانه مریض است، از یک میهمانى دوستانه صرفنظر کنید؟
ـ بله (۰
ـ خیر (۵

آیا شما چیزهایى را که قرض مى گیرید، پس مى دهید؟
ـ مگر چیزى را که قرض مى گیرید، باید پس داد؟ (۴
ـ تمام سعى ام را مى کنم که فراموش نکنم. (۰
ـ به ندرت (۳
ـ معمولاً (۱

به نظر شما مهم ترین افراد در یک جمع چه کسانى هستند؟
ـ کسانى که شما دوست دارید. (۰
ـ محبوب ترین افراد جمع (۳
ـ افرادى که به نوعى مى توانند شما را کمک کنند. (۲
ـ افراد خوش پوش و ثروتمند (۴

و اما پاسخ تست شخصیت:
______________________

از صفر تا ۹ امتیاز: تبریک مى گوییم. شما خیلى فرد مهربانى نیستید، اما از طرف دیگر به ویژگیهاى ذاتى افراد و نکات درونى توجه فراوانى نشان مى دهید. بهتر است کمى هم به منافع دیگران توجه کنید!

از ۱۰ تا ۱۹ امتیاز: شما به اندازه عامه مردم سطحى نگر نیستید، اما گاهى مواقع پیش مى آید که این موضوع به اوج خودش مى رسد. بهتر است کمى بیشتر به شخصیت واقعى و احساسات دیگران توجه کنید. شاید بدین ترتیب بتوانید ارزشهاى اصیل و واقعى را بهتر درک کنید و در آینده خوشحال تر از آنچه امروز هستید، باشید.

از ۲۰ تا ۲۸ امتیاز : باز هم به شما تبریک مى گوییم، شما واقعاً فرد سطحى نگرى هستید و منشأ این موضوع به خانواده شما مربوط مى شود. شما به احتمال زیاد بیش از اندازه یا کمتر از حد معمول مورد توجه ظاهرى در خانه قرار گرفته اید. شماباید یاد بگیرید که اندازه جیب آدمها، میزان محبوبیت آنها و مارک لباس شان نمى تواند معیار درستى از شخصیت آنها باشد.

فرهنگ لغت خاله،عمه،دایی،عمو

- خاله

معنای لغوی : خواهر مادر

معنای استعاره ای : هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .

نقش سمبلیک : یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد .

غذای مورد علاقه : آش کشک.
ضرب المثل : خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود .

زیر شاخه ها : شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی  که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا   باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید .

مشاغل کاذب : خاله زنک بازی، خاله خانباجی .

چهره های معروف : خاله خرسه، خاله سوسکه.

داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است .


۲- عمه

معنای لغوی : خواهر پدر

معنای استعاره ای : هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد .

نقش سمبلیک : به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل : ۱ – جواب همه ی حرف های بدی که میزنید . مثال :  عمته … ۲ – جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره … ۳- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها/رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی . ۴ – خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم …

غذای مورد علاقه : شله زرد، سمنو .

ضرب المثل : ندارد (تخفیف به دلیل   تعدد در   نقش های سمبلیک ).

زیر شاخه ها : شوهر  عمه: یک مرد   پولدار که   سیبیل قیطانی دارد  . پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی   که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند .

چهره های معروف :  عمه لیلا .

ترجیع بند : دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام !)

داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است .

۳ – دایی

معنای لغوی : برادر مادر

معنای استعاره ای : هر   مردی که با   مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد .

نقش سمبلیک : یکی از معدود مردانی که   هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد .

غذای مورد علاقه: فسنجون .

ضرب المثل : عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود .

زیر شاخه ها :   زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید .  پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی   که در بزرگسالی   مثل یک همرزم ساپورتتان   می کنند .

چهره های معروف :  علی دایی، دایی جان ناپلئون .

ترجیع بند : همه چیز زیر سر این انگلیساست .

سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید .

۴ – عمو

معنای لغوی : برادر پدر

معنای استعاره ای : هر   مردی که با   پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .

نقش سمبلیک : یکی از مردانی   که شما   همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید   کارتون ببینید  تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود .

غذای مورد علاقه : قرمه سبزی، آبگوشت .

ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند .

زیر شاخه ها :  زن عمو :  یک   زن خوشگل   که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران کودکی  که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید .

مشاغل کاذب : بازی در قصه های ایرانی .

چهره های معروف :  عمو زنجیرباف،  عمو یادگار، عمو پورنگ .

داشتن یک   عمو ی   پولدار خیلی خوب است .

The Brick

A young and successful 
executive was traveling down a neighborhood street, 
going a bit too fast in his new Jaguar. He was watching for kids darting out from between parked cars 
and slowed down when he thought he saw something.



As his car passed, no children appeared. 
Instead, a brick smashed into the Jag's side door! 
He slammed on the brakes and backed up the Jag to 
the spot where the brick had been thrown.

The angry driver  then jumped out of the car, 
grabbed the nearest kid and pushed him up 
against a parked car shouting,
 

 

'What was that all about and who are you? Just what 
the heck are you doing? That's a new car and that 
brick you threw is going to cost a lot of money. Why 
did you do it?' The young boy was apologetic.

'Please, mister.....please, I'm sorry but I didn't 
know what else to do,' He pleaded. 'I threw the 
brick because no one else would stop....' With tears 
dripping down his face and off his chin, the youth 
pointed to a spot just around a parked car. 'It's my 
brother,' he said, 'He rolled off the curb and fell 
out of his wheelchair and I can't lift him up.'

 

Now sobbing, the boy 
asked the stunned executive, 
'Would you, please, help me get him back 
into his wheelchair? He's hurt and 
he's too heavy for me.'

Moved beyond words, 
the driver tried to swallow the rapidly swelling 
lump in his throat. He hurriedly lifted the 
handicapped boy back into the wheelchair, then took 
out a linen handkerchief and dabbed at the fresh 
scrapes and cuts. A quick look told him everything 
was going to be okay.

 

'Thank you and may God bless you,' 
the grateful child told the stranger. 
Too shook up for words, the man simply watched the boy 
push his wheelchair-bound brother down the sidewalk 
toward their home.

It was a long, slow walk back to the Jaguar. 
The damage was very noticeable, 
but the driver never bothered to repair 
the dented side door. He kept the dent there to 
remind him of this message:

 

 

'Don't go through life 
so fast that someone has to throw 
a brick at you to get your attention!' 
God whispers to our souls and 
speaks to our hearts... Sometimes when we don't have 
time to listen, He has to throw a brick at us. 
It's our choice to listen or not.