شهرافتاب

شهرافتاب

هیچ گاه برای تازه شدن دیر نیست
شهرافتاب

شهرافتاب

هیچ گاه برای تازه شدن دیر نیست

خواب آخر

وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه می‌کنم 


زیبایی‌ات را با بهار گاه اشتباه می‌کنم 

از شرم سر انگشت من پیشانی‌ات تر می‌شود
 

عطر تنت می‌پیچد و دنیا معطر  می‌شود 

 

گیسوت تابی می‌خورد، می‌لغزد از بازوی تو
 

از شانه جاری می‌شود چون  آبشاری موی تو 

چون برگ گل در بسترم می‌گسترانی بوی خود
 

من را نوازش می‌کنی بر مهربان زانوی  خود 

آسیمه می‌خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
 

ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر 

من بی تو می‌میرم نرو، من بی تو می‌میرم بمان 


با من بمان زین پس دگر هر چه تو می‌گویی همان 

در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
 

می‌خوابم ای زیباترین در خواب شاید  دیدمت 

 

 

شاهکار بینش‌پژوه  

 

نظرات 4 + ارسال نظر
علی دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:32 http://www.alone-man.blogsky.com/

سلام .خیلی زیبا و احساسی بود.
موفق باشی


ممنون ممنون یک دنیا سپاس

Street Group یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 http://streetgroup.blogsky.com

بالاخره من تونستم اینجا نظر بدم...هوووراااااا

افریـــــــــــــــــــن

خیلی قشنگ بـــــــــــــــــود

این قسمت نظر دهیت خیلی باحاله

چه خوب ممنون نظر لطف شماست
قابل نداره

farhadtak یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 http://www.farhadtak.blogsky.com



مهرپرس یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:08

سلام؛ با خواندنی های جذاب از سراسر وب در خدمت شما هستیم.

mehrpress.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد