شهرافتاب

شهرافتاب

هیچ گاه برای تازه شدن دیر نیست
شهرافتاب

شهرافتاب

هیچ گاه برای تازه شدن دیر نیست

دانایی

یکی رو میشناختم که آدما رو به دو دسته تقسیم میکرد. اونایی که زندگی میکنن و اگه وقت شد فکر میکنن و اونایی که فکر میکنن و بعد اگه وقت شد زندگی میکنن. میگفت همه  ما تا وقتی بچه ایم جزء گروه اولیم ولی  هر کدوممون تو یه سنی بالاخره تصمیم میگیرم که می خوایم به گروه دوم بیاییم یا تو همون گروه اول بمونیم. بعد ها گفت که  خودش رو جزء دسته ی دوم می دونه.

 یه روزی که باهاش حرف میزدم بهم گفت «می دونی بین تمام چیزایی که گروه اول دارن و من ندارم دلم برای چی تنگ میشه؟» بعد ادامه داد که «اینکه اونا می تونن هر چند وقت یکبار کل مشکلات زندگی و بدبختیهاشون رو تقصیر زمانه و شانس و اقبال و دیگرا ن بندازن. اما من نمیتونم و این خیلی سخته. اینکه بدونی هر گندی که به زندگیت زدی مربوط به خودته، حتی یادت باشه که مربوط به کدوم بخش از زندگیته و کدوم تصمیمیه که گرفتی. و باز اون لحظه ای رو که تصمیم گرفتی یادت باشه و بدونی که حتی تو اون لحظه میدونستی با اون تصمیمت چه گندی به زندگیت میزنی و با این وجود اون کار رو کردی چون حالشو نداشتی کار دیگه ای رو بکنی.» بعد بهم نگاه کرد و گفت «همه میدونن که دونستن سخته، اما هیشکی هرگز بهت نمیگه که گاهی وقتا دونستن به هیچ دردی نمی خوره و فقط زندگیت رو بی معنی و تلخ میکنه، پس تا وقتی که نمیدونی برای چی می خوای بدونی، اصلا دنبال دونستن نرو».

نظرات 1 + ارسال نظر
دیبا سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:52

سلام مینوخانم گل گلاب.وبلاگت خوشگله.تبریک میگم.قالب این قسمتم عاشقشم.خیلی نازودخترونست.خوش سلیقه ای.ازقسمت دانایی خوشم اومد.سعی میکنم اگه فرصت شدهرروزبه وبلاگت سربزنم.امیدوارم بتونی مرروزمطالب وبلاگت رو به روزکنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد